کاش که با هم باشیم
 

سعدیا مرد نکونام بمیرد روزی

زنده آن است که نابود کند دل ها را

در لغت نامه ی ما مرد نباشد کلمه

مرد اصلا به چه مفهوم ؟ کجا ؟ 

راستی قیمت این مرد چه قدر است شاعر ؟

این گرانی کمری می شکند از بابا

راستی می شود اینجا بخری

کمی از مردی را ؟ گرمی را ؟

بفروشی و کلاهی به گشادی فلک

بگذاری سر ملت که عتیقه است‌ ، گران است ، عزیز است ....

سعدیا باور کن !

ما فقیریم از دل ، از ایمان ، از عشق ...

مردهامان رفته اند ، مردند ، زیر خاکی شده اند .... 

سعدیا حال بمان ماضی تو بود بعید

قصه را باور کن !

اهل این شهر غریب 

سال ها در پی ناند و توهم دارند 

که عقب مانده ترین مردم دنیا هستند

و غم و نان و نمک سر سفره دارند

گوش هاشان بسته، چشم هایی تیره 

و خوشی در می زد 

نشیندند و گذشتند وَ گفتند

که ما

سال هایی متمادی است که دنبال خوشی می گردیم

سعدیا خوب بخند !

قصه ی ما طنز است

ولی ای شاعر گمگشته ی من !

ول کن این مردی را

درد دارد که در این عصر تو دنبال نکونام

جوانمرد

مروت می گردی

درد ما این ها نیست

درد ما خود ماییم

باور کن !

سعدیا باور کن

که در این عصر فقط پول مهم است

و بس ... 

 

 

 

 

 

یا غائب الزمان


[ سه شنبه 91/3/23 ] [ 12:14 عصر ] [ فلفل ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 110
بازدید دیروز: 45
کل بازدیدها: 394878