کاش که با هم باشیم
| ||
بگو تاریخ بایستد . بگو این تاریخ لعنتی بایستد . امشب که اولین شب بی بابایی بود را تاب اگر آوردیم . دیگر جگر های سوخته را تاب نمی آوریم . دیگر پیکر شرحه شرحه را تاب نخواهیم آورد . بگو این تاریخ لعنتی کمی صبر کند . داغ بر داغ نگذارد روی این زخم ها . بگو بانویمان را زخمی کردند علی مان را فرق شکافتند حسن مان را جگر سوزاندند حسینمان را و تمام خاندانش را آتش کشیدند تا کی مصیبت روی مصیبت .... تا کی مظلومیت بکشیم ؟ تا کی فریاد نزنیم درد بی درمانمان را ؟ تا کی عذاب بی خردی گذشتگان را بخوریم . تاریخ بایست . بایست و خوب گوش بده . من از آخر الزمان می آیم . من از آینده و از آن جا که می گویند انتهای تاریخ است می آیم . تاریخ بایست و سرکشی نکن . با تازیانه ی روزهایت بر این تن سوخته نزن . من از انتهای عذاب بی کسی می آیم . برایت از کجای غیبت از کدام غروب جمعه بگویم ؟ از کدام خواب و از کدام بی خیالی ؟ از کدام شب های قدر ؟ از کدام عهد و از کدام عهد شکنی ؟ من از انتهای خواب هایی می ایم که بیداری اش فقط دلتنگی می اورد . من از آخر الزمان می آیم . از آینده ی تو . تاریخ همان جا که ایستاده ای صبر کن . در همین اولین شب بی پدری . بگذار حسن با آرامش عزاداری کند . بگذار زینب تا دلش خواست گریه کند . بگذار حسین بابا کم کم بزرگ شود . تاریخ تو را به خدای قرآن بایست . شیعه دیگر تاب محرم ندارد ...
یا زهرا
[ جمعه 91/5/20 ] [ 10:15 عصر ] [ فلفل ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |