کاش که با هم باشیم
| ||
می دانی اگر گریه کنی تبت بیشتر می شود . می دانی اگر گریه کنی چشمانت بیشتر از حالا باد می کند . می دانی اگر گریه کنی قیافه ات زشت می شود . می دانی اگر گریه کنی تنها تر می شوی . می دانی اگر گریه کنی مادر بیشتر غصه می خورد . می دانی اگر گریه کنی کاغذ سفید روبه رویت خیس می شود و جوهر مشکی خودکار پخش . می دانی اگر گریه کنی اشک هایت می ریزند روی کیبورد و کیبورد می سوزد . می دانی اگر گریه کنی تا صبح از سردرد خوابت نمی برد . می دانی اگر گریه کنی لکه های قرمز قرمز روی صورتت ظاهر می شود و همه می فهمند تو گریه کرده ای . می دانی اما تا به خانه می رسی با چادر و روسری خودت را روی تخت پرت می کنی و بلند بلند گریه می کنی ... بلند بلند در تنهایی ای که انگار سهم بشر بوده از ازل گریه می کنی . غصه هایت هم ازلی می شوند . غصه های دیرینه ات مثل یک زخم چرک سر باز می کنند . صدا ها از سرت بالا می روند . غم را یک دفعه با چشمانت بالا می آوری . پهلویت درد می گیرد . دوباره بالا می آوری . شور و خیس . سرت تیر می کشد . حالا به نقطه ای رسیده ای که می گفت مسلمان باشد یا مسیحی ... زرتشتی باشد یا بودایی . لاییک هم حتی اگر باشد اگر وسط یک دریا در حال غرق شدن باشد هم یک نفر را صدا می زند . ترس هجوم می آورد به قلبش و او مثل کودکی می پرد بغل یک نفر . تویی و دریایی سهمگین از افکار و اتفاقات بد . تویی و یک کشتی در حال غرق شدن . تویی و تنهایی و ناامیدی از هر چه به آن امید داشتی . تویی و نقطه ای که حتی عشق هم آرامت نمی کند . و حالا در واپسین لحظات زندگی ات در حالی که هیچ چیز را برای چنگ زدن به آن پیدا نمی کنی . با چشمانی پر از شرمندگی به یک نفر متوسل می شوی . متمسک می شوی . فقط یک نفر را صدا می زنی . اولین امیدت را در آخرین لحظات به یاد می آوری . به یاد می آوری و دیگر هیچ چیز را به یاد نمی آوری . می رسی به نقطه ی پایان . آن جا که بقیه اش را میسپری به همان که تو را از ابتدا نوشت . از ابتدا خواند . از ابتدا خواست که تو قصیده ای بلند به دنیا بیایی و غزل از این دنیا بروی ... غزل از این دنیا بروی ، عاشق، تنها ، خیس و پر از حرف هایی که هرگز کسی نفهمید ... هرگز ...
یا زینب
[ چهارشنبه 91/12/23 ] [ 10:21 عصر ] [ فلفل ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |