کاش که با هم باشیم
| ||
عارفه داد می زنه : چه عجـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــب ! ما خنده ی فلفلم دیدیم ! جا می خورم. عجیب جا می خورم ....
*** مروارید نگام می کنه ... بهش لبخند می زنم . می گه : فاطمه سادات همیشه همین جوری باش ! تعجب می کنم . عجیب تعجب می کنم .
*** خانوم فهیمی رو بغل می کنم . به میز تکیه می دم و نگاش می کنم . می گه : شنیدم این روزا بد اخلاقی ... سرمو تکون می دم . و بی صدا غصه می خورم . *** خانوم شریفی نگاهم می کنه . منم نگاهش می کنم و بی دلیل! لبخند می زنم . می گه : ولی فاطمه سادات خیلی تغییر کرده . خجالت می کشم . مصنوعی می خندم و می گم : نهــــــــــــــــــــــــــــــ ! از فریم عینکمه ... و لبخند می زنه . انگار می دونه که چه دروغ بزرگی گفتم . نگاهش یک طوریه ... *** یکی از دومیا نگام می کنه . منم نگاهش می کنم . می گه : پیش دانشگاهی بدجور فشار آورده ها . نه ؟ و می خنده . تو دلم می گم : کاش از پیش دانشگاهی بود ... و غصه می خورم ...
پینوشت : می فهمی لیلا ؟ پینوشت : من همون شازده کوچولوئم ! فقط موقه ای که داره غروب آفتابو تماشا می کنه ...
یا زینب [ چهارشنبه 92/4/12 ] [ 8:51 عصر ] [ فلفل ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |