کاش که با هم باشیم
| ||
امسال اولین سالی است که برای شب های قدر تو اضطراب دارم . قربان ذکر " الا بذکر الله ... " ات بشوم ! خوف آمده سراغم از میان این همه مهربانی ات . آن هم در این شب ها . قرآنت را که باز می کنم هشدار می دهد . آیات جهنم را داغ می گذارد روی دلم . امسال با خجالت و ترس اذن می خواهم از تو . با خجالت و ترس ... ترس از دوست داشتنی ترین معبود دنیا . من خوش بختم . من یک ناشکر خوش بختم . همین که تو این قدر حواست به دل من هست و من حواسم نیست . همین که تو عاشق تری به من تا من ... همین که تو معبودی و من در پیچ و خم عین عبدت هم مانده ام . من با همین ها خوش بختم . شب های قدرت دارد می آید . دستان من یخ کرده است . قلبم دارد از جا کنده می شود . درد دارد . نفس هایم به شماره افتاده است . دنیایت برایم شمارش معکوس گذاشته است . با خوف و خجالت می آیم سراغت تمام امید من ! اذن می دهی ؟ با این قلب لرزان و با این دستان سرد و چشمان خیس ؟ و این دل ... که سه نقطه هاست رو به رویش ... ؟ و ما از توییم .... و انا الیه راجعون ... من مراجعم ! یک مراجع مضطر ... خدای خوبِ خوبِ من ! با اجازه ی مهربانی ات ... بسم الله الرحمن الرحیم ...
یا الله... [ شنبه 92/5/5 ] [ 3:19 عصر ] [ فلفل ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |