کاش که با هم باشیم
| ||
بدنش داغ داغ است . گرمش است. دستانش یخ کرده. مغزش پر از سوال است. انگشتانش گز گز می کند. چشمهایش می سوزد. یکی از ناخن هایش شکسته است. قفسه ی سینه اش مثل سنگ شده. دستانش خشکی زده. لبانش به شدت می سوزد. روی آرنجش یک زخم سطحی است. استخوان های بازویش درد می کند. گوش هایش سنگین است. قلبش شکسته . . . . دلش هم. اینقدر خسته است که حتی نمی تواند روی پایش بایستد. چشم هایش قرمز شده. گریه امانش را بریده.
شاید اگر برایش دعا کنید بهتر شود.
یا زینب
[ شنبه 89/6/27 ] [ 5:36 عصر ] [ فلفل ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |