کاش که با هم باشیم
 

هنوز چیز های کوچک مرا خوش حال می کند . باور کنید مادر!

باور کنید آن قدر اوضاع دخترتان وخیم نشده . آن قدر که برای بیرون رفتن از او اجازه بگیرید .

حال من خوب است مادر باور کنید!

می توانید مثل همیشه مرا بدون استرس تنها بگذارید و بیرون بروید و زود برگردید . 

حال من خوب است . 

حتی اگر صبح قبل از صبح بخیر بهتان بگویم که من شاکی ام . 

حتی اگر چند روز پیش آرام اعتراف کرده باشم که چقدر از خودم بدم می آید . 

هنوز بوی ورق های نوی مجله داستان مرا به هوش می آورد . 

هنوز خواندن یک داستان جدید با چشم های خسته از کتاب حال مرا جا می آورد . 

هنوز از  ذوق باز شدن نمایشگاه کتاب شب ها بی خوابم . 

هنوز از آن جسم قلمبه شده ی زیر پولیور علی که با پول های عیدی خودش برایم خریده لذت می برم . 

لازم نیست چند باره به یادم بیاورید که او چقدر بزرگ و مرد شده . 

لازم نیست این همه از آمدن من به گردش شبانه و خوردن جوجه کباب ذوق کنید . 

این طور بیشتر می ترسم . 

این طوری فکر می کنم که واقعا از یک مکان دور افتاده آمده ام . 

این طوری بیشتر حس گمگشتگی دارم . 

یک حس غربت عجیب که حالم را بد می کند . 

یک حس تنهایی که گاهی در نبودتان گریبانم را می گیرد و ول نمی کند . 

یک حس جدا بودن . شما می گویید تافته ی جدا بافته . من می گویم خلوت . 

حال من خوب است مادر خوبم !

فقط 

اجازه هست یک شب روی جانماز مخملتان نمازی بخوانم و بعد آرام بی خبر از همه جا روی جا نمازتان بخوابم ؟

بی خبر از همه ی شلوغی های این دنیا ...

می شود کمی از بهشت جانمازتان را هم به این دخترخسته تان قرض بدهید ... 

هنوز چیز های کوچک مرا خوش حال می کند ... 

باور کنید مادرم !

 

 

 

tumblr_mh7j2djs4w1rnkswzo1_500.png

 

 

 

 

پینوشت: شما باشید مادر! 

همه دنیا نبود نبود ... 

شما فقط باشید ... !

مادر بهشتی من !

سی و نهمین بهار بودنتان مبارک دخترتان باشد ... 

 

 

 

یا زهرا !


[ جمعه 93/2/5 ] [ 5:40 عصر ] [ فلفل ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 224
بازدید دیروز: 45
کل بازدیدها: 394992