کاش که با هم باشیم
 

دیشب بماند بین من و شما... 

فقط باید بگویم خیلی وقت بود این احساس خوب را فراموش کرده بودم . 

این احساس خوب را ... 

بماند بین و من وشما تا روزی اگر خدا به ما رحمی کرد و ما را با چشمان بسته فرستاد بهشت ... 

سراغ خانه ی شما را ــ بخوانید قصر شما را ــ بگیرم و بیایم در خانه ی شما مزاحمتان شوم و بابت دیشب از شما تشکر کنم . 

حالا محلم نگذاشتید ـ که در مرام دنیایی شما نبود چه برسد مرام بهشتی شماــ اشکال ندارد . 

اگر دعوتم نکردید داخل خانه که بیایم شاگردی مکتبتان را بکنم اشکال ندارد .

مهم این است که من از شما به خاطر تمام حال خوبی که بی هیچ چشم داشتی تقدیمم کردید تشکر بکنم . 

به پاس تمام وقتی که مناجات هایتان را تقریر می کردید و من مثل کودکی تازه به سخن آمده آن را تکرار می کردم . 

تشکر کنم و یک گل از باغچه ی کوچک کلبه ی خودم در بهشت بچینم و تقدیم مهربانی و چشم های خیستان بکنم .

من دختر قدرنشناسی نیستم . 

من...

هیچ وقت آن هایی را که بی سر و صدا آمدند به زندگیم تا تنها نمانم را فراموش نمی کنم . 

من هیچ وقت آن هایی را که حالم را خوب کردند بدون این که آخرش صورت حساب را بگیرند جلوی چشمانم فراموش نمی کنم .

و دعای دیشبم را هم ... 

دعایی که از دهانم گنده تر بود .

اینکه بنشینم روبه روی خدا و فقط یک جمله دعا کنم و آن اینکه :

خدایا!

چمرانم کن !

 

 

20-chamran.jpg

پینوشت:آخرین باری که همراه با کلمات یک کتاب اشک ریختم کتاب مردی در تبعید ابدی نادر ابراهیمی بود . 

بعد از آن هیچ وقت از خواندن یک کتاب این طور منقلب نشده بودم تا دیشب.. 

تا دیشب که باز هم پستم خورد به یک مرد در تبعید ابدی مانده .. 

عارفی که دیگر داستان نبود ..

انگار کن که خود ملاصدرا باشد که یادداشت هایش را می خوانی ... 

خود ملاصدرای عزیز و مهربان باشد ... 

در هیئت یک شهید چمران ... 

عارف تر و حتی واقعی تر و دست یافتنی تر از صدرالمتالهین  شیرازی ... 

پینوشت1: "خدا بود و دیگر هیچ نبود "

مجموعه یادداشت های شهید چمران 

یا بهتر بگویم 

دل نوشته های یک عارف معاصر

پینوشت 3 :

خدایا!

چمرانم می کنی ؟

 

 

 

 

 

یا صاحب الزمان !

 


[ شنبه 93/6/1 ] [ 2:59 عصر ] [ فلفل ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 66
بازدید دیروز: 7
کل بازدیدها: 395938