کاش که با هم باشیم
| ||
دستم را بگذارم روی قلبتان. بغضم را قورت بدهم . قوی باشم. مرد باشم. محکم باشم . ضربان قلبتان را زیر انگشتانم حس کنم . بعد شروع کنم: بسم الله الرحمن الرحیم الله لا اله الا هو الحی القیوم لا تاخذه سنة و لا نوم له ما فی السماوات و ما فی الارض... مرد باشم. نترسم. پاهایم نلرزد. دست هایم آرام بگیرد. قلبم محکم توی سینه ام نکوبد. بیایم سرم را بگذارم روی سینه تان درست روی قلبتان و گریه کنم . به جای همان اشک های داغی که وقت دیدنم ریختید. مرد باشم . مــــــــــــــــــــرد. محکم باشم . قوی باشم. نترسم. دستانم نلرزد. اشک هایم نیاید بی اجازه. بیایم عیادتان دستم را بکنم توی سینه ام قلبم را در بیاورم و تقدیمتان کنم. مرد باشم. نترسم ازمرگ. نترسم از خاموشی. بیایم بمیرم برایتان. شما که می دانستید من مرد اشک های داغتان نیستم. پس چرا تا مرا دیدید بغض کردید؟ بیایم عیادتتان. صدایم نلرزد. بغضم را قورت بدهم. تمام قدرتم را جمع کنم . بگویم چقدر برایم مادرید. نگویم چقدر برایم عزیزید. عزیز جان مطلب را نمی رساند. نگویم چقدر برایم مهمید. مهم فلج است از بیان احساس واقعی ام. نگویم چقدر قلبم به ضربان قلبتان وابسته است؛ وقتی تند تند می زند قلبتان، قلب من می ایستد انگار... بگویم شما که می دانید چقدر برای من مادرید. مادر، خیلی خوب ... خیلی خیلی خوب می تواند برساند که چقدر جانم به جانتان بسته است... ام ثانی! ام ثانی مهربان! ام ثانی بی قرار مهربان! ام ثانی من... بیایم عیادتتان. مرد باشم. نترسم. محکم بایستم که اگر اشک هایتان خواست مثل سیلی بخورد توی صورتم وا ندهم. صورتم را آماج اشک های ناگهانی شما قرار بدهم وقت بوسیدنتان. وقت جان دادنم توی بغلتان. شما که میدانید چقدر جانم به جانتان وابسته است. چرا مردانگی ام را با اشک هایتان آزمایش می کنید؟ من مرد ابتلا نیستم. من مرد دیدن بغض شما نیستم وقتی بعد از مدت ها مرا می بینید و گریه تان می گیرد. قلب که ارزشی ندارد. قلب من فدای قلب شما... آدم که قلبش را از مادرش دریغ نمی کند. اصلا شما صاحب حکمید ام ثانی! من دیگر طاقت اینکه شما درد بکشید را ندارم. شما حکم کنید که من یک جا قلب بی ارزش سیاهم را در آورم از توی سینه ام تقدیمتان کنم. من مرد نیستم. محکم نیستم. یک صحنه هایی روحم را متلاشی می کند. پس چرا تا مرا دیدید بغض کردید...؟ بغض شما مثل بغض مادرم. بغض مادرم مثل بغض شما. من مرد دیدن بغضتان نیستم. من مرد دیدن اشکتان ــ اصلا همان چند قطره ــ نیستم. و شما نمی دانید که یک صحنه هایی روح مرا به آتش می کشد. روی قلبم داغ می گذارد. مرد باشم؟ محکم باشم؟ نلرزم؟ نمی توانم وقت دیدن ناخوش احوالیتان. نمی توانم ام ثانی جان! نمی توانم...
پینوشت:دعا بفرمایید برای قلب مادرم... مادر مادرم ... مادر مادر مادرم... دعا بفرمایید برای قلب یک مادر... برای قلب های مادران... دعا بفرمایید... لطفا..!
یا زهرا(سلام الله علیها) :( [ شنبه 93/10/6 ] [ 8:27 عصر ] [ فلفل ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |