کاش که با هم باشیم
| ||
حتی برادرم هم از رنگ آمیزی کتاب هدیه های آسمانی اش بریده . حتی دیگر به زور نمره و امتیاز و ستاره و از این جور اراجیف هم حاضر نیست که هدیه های آسمانی اش را رنگ کند . من هم بریدم اما نه از رنگ کردن هدیه های آسمانی . از رنگ آمیزی مصنوعی دنیای بی رنگ دبیرستانی بودن . دیگر این جا به زور نمره و امتیاز ستاره و عکس برگدون نیست . اینجا دیکتاتور ، علم است . زور گویی بی رنگ و بو . زورگو !!!! می گویند سالانه مردم زیادی در اثر گاز بی رنگ و بویی به نام . . . . اسمش را گذاشته اند مرگ خاموش . ولی چرا کسی اینجا نمی فهمد که دبیرستانی بودن خود یک مرگ خاموش است . مرگی بدون بو و رنگ. فقط مزه دارد . مزه ی تلخی که شاید هیچ وقت فراموش نکنی اش. مرگی که قربانیانش همه ی شادی هاییست که یک روزی به آن ها افتخار می کردی . قربانی به نام نوجوانی . . . . دیگر اینجا اگر دبیرستانت را رنگ آمیزی نکنی . از یک نمره یا امتیاز و عکس برگردون ستاره محرومت نمی کنند . تو را از آینده محروم می کنند . باید مداد رنگی ات را با زور به دستت بگیری روی کاغذ زندگی ات فشار دهی . تا رنگش کنی این ماده ی بی رنگ و بی بو را . تا یک دفعه مرگ خاموش به سراغت نیاید . تا نمیری . کاش برادرم یاد بگیرد که هدیه های آسمانی اش را رنگ کند . وگرنه . . . .
یا حسین [ جمعه 89/9/26 ] [ 10:4 عصر ] [ فلفل ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |