سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کاش که با هم باشیم
 

خرم آن روز کزین منزل ویران بروم

 

راحت جان طلبم وز پی جانان بروم

 

گرچه دانم که به جایی نبرد راه غریب

 

من به بوی سر آن زلف پریشان بروم

 

دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت

 

رخت بر برندم و تا ملک سلیمان بروم

 

چون صبا با تن بیمار و دل بی طاقت

 

به هواداری آن سرو خرامان بروم

 

نذرکردم گر از این غم بدر آیم روزی

 

تا در میکده شادان و غزل خوان بروم

 

به هواداری او ذره صفت رقص کنان

 

تا دم چشمه ی خورشید درخشان بروم

 

 

 

حافظ

 

بروم

بروم

بروم

بروم

 

 

 

 

 

 

پینوشت : به امید رفتن . . .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

یا زینب


[ شنبه 90/10/3 ] [ 10:0 عصر ] [ فلفل ] [ نظرات () ]

دخترک غمگین خودکار آبی را  که انگار در جوانی خوب می نوشت و روان ، روی کاغذ کشید .

کشیییییییییییید .

صدای ناله ی کاغذ چندش آور بود .

خش خش خش .

سرفه کرد خودکار .

و از دهانش قطره ای جوهر آبی پاشید .

یکی در میان .

نوشت .

ننوشت . 

نوشت . 

ننوشت . 

خودکار ناامید بود . دخترک هم .

عصبی ورق را خط خطی می کرد اما خودکار خط فاصله می گذاشت .

یک خط در میان  می نوشت .

نقطه می گذاشت  .  یک بی همه چیز . 

چه اسم پر مفهومی . بی همه چیز .

همه چیز بی .

خودکار بی همه چیز است .

کسی همه چیز بی است .

دخترک هم شده است همه چیز بی .

آه .

خودکار سرفه های آخر را کرد .

و کاغذ حوصله ی مردن و سفید پوشیدن را نداشت  .

دخترک خودکار را پرت کرد .

خودکار بی همه چیز تر شد .

ولی نقطه ها خیس خیس شدند  .

با همه چیز شدند .

تو پر شدند .

و فاصله ی بین خط ها را برکه ای شور پر کرد  .

نقطه ها دست و صورتشان را در برکه شستند .

ولی . . 

ولی . . .

ولی دخترک هنوز می بارید  . . . . 

 

 

 

 

 

 

 

 

پینوشت :  اینجا هوا بارانی است .

 

 

 

 

 

 

 

یا زینب


[ پنج شنبه 90/10/1 ] [ 11:13 عصر ] [ فلفل ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 43
بازدید دیروز: 66
کل بازدیدها: 389855