سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کاش که با هم باشیم
 

چه بگویم که دل افسردگی ات

از میان برخیزد ؟ 

نفس گرم گوزن کوهی

چه تواند کردن ؟

سردی برف شبانگاهان را

که پرافشانده به دشت و دامن ؟

 

 

هیچ نگو شاعر . این دل افسردگی را چاره ای نیست انگار . این دل افسردگی عجین شده است با مردم این زمانه . شاعری . دلت خوش است .

تو را چه به دل افسردگی ما . رها کن برو پی شاعری ات عزیز . همانیست که گفتی . این زمانه عصر یخبندان است . خورشیدش فقط مثل یک نقاشی روی دیوار آسمان نصب شده است . 

با یک  "ها " کردن گرم نمی شود که نمی شود . اینجا مردمان درون گوش هایشان برف می کنند تا نشوند.

 تا آدم برفی نشده ای رها کن و برو . دوست ندارم که قندیل شعر هایت را از لای دفتر دلم بیرون بیاورم و اینقدر درون دستانم نگه دارم تا آب شود . دیگر چیزی نگو . خدا پشت و پناهت . . . .

 

 

 

 

 

 

 

پینوشت : شعر از دکتر شفیعی کدکنی . ( با ارادت فراوان به ایشان )

 

 

 

 

 

 

یا صاحب الزمان


[ سه شنبه 90/11/4 ] [ 11:5 عصر ] [ فلفل ] [ نظرات () ]

از بچگی وقتی برایم قصه ی آهو را می گفتند به آهو حسودی می کردم .

مهم نبود که در دام شکارچی باشی . . . .

اسارت می ارزید به یک لحظه نگاه مهربانش . . .

اسارت در دام آن شکارچی می ارزید به این که آهو ها تا دنیا دنیاست پشت و پناه داشته باشند .

می ارزید اسارت من به آزادی همه ی آهو ها . . . .

خوب ترینم ؟

یعنی مرا اندازه ی آهو ها هم دوست ندارید؟

نگاه کنید این سوسوی چراغ دلم را که غبار گرفته است تمامش را .

دیگر چیزی نمانده به تاریکی مطلق . . .

شمارش معکوس شروع خواهد شد و دختری که در تاریکی

فریاد می زند . . . .

آیا کسی ضمانت مرا خواهد کرد ؟

نگفتید ضامن مهربان آهو ها ؟

یعنی مرا به اندازه ی آهو ها هم دوست ندارید ؟

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

یا امام رضا . . .


[ دوشنبه 90/11/3 ] [ 11:54 عصر ] [ فلفل ] [ نظرات () ]

طبیب من !

حال دلم بد است .

چاره ای .  . .

 

 

 

 

 

 

یا طبیب


[ چهارشنبه 90/10/28 ] [ 2:48 صبح ] [ فلفل ] [ نظرات () ]

می شود همین که می بینی .

وضعیت خط خطی من .

وقتی که پاک کن نگاه پاکش را دریغ می کند.

می شود همین . . . .

یک سفیدی با خط های سیاه . . . .

یا نه . . .

یک سیاهی پر از خط های سفید . . .

ولی به هر حال مداد جان . . .

می خواستم بگویم اینجا بدجور داغت به دلمان مانده ،

هر چه می کنیم این داغ لعنتی تو از روی پیشانی سیاه ( یا سفید )  ما پاک نمی شود که نمی شود .

زود تر بیا شاید خودت ، رد پای خودت را از روی این پیشانی خط خطی پاک کنی . . . .

در این حوالی دیگر به نگاه پاک کن ها هم امیدی نیست . . . .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

یا علی

 

 

 

 

 


[ یکشنبه 90/10/25 ] [ 1:55 عصر ] [ فلفل ] [ نظرات () ]

دیوار تابلوی عکس رویش را که به آن میخ شده بود قلقلک داد .

دخترک توی عکس سرش را تکان تکان داد .

از شدت خنده نقش فرش شد .

دیوار دلش را گرفت و خندید .

خانه فرو ریخت .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

یا علی


[ چهارشنبه 90/10/21 ] [ 2:21 صبح ] [ فلفل ] [ نظرات () ]

با دست هایم کله ی کچلت را نگه می دارم   . سفت سفت . دستم را می گذارم دور کله ی زبر و کچلت که حالا بدجور یخ کرده   . می چرخی ، می چرخی ، می چرخی .

هی مثل دیوانه ها کله ات را می چرخانی   . می گویم نکن . سرگیجه گرفتم . گوش نمی دهی اما   . با دست هایم کله ی کچلت را نگه می دارم . چشم به چشمان آبی ات می دوزم . می گویم  :

آرام بگیر زمین جان ! آرام بگیر کمی . . .  از یک چشمت باران می بارد و از چشم دیگرت برف . سبیل های سبزت خشک شده مثل چوپ . چقدر شکسته شده ای .

یک بوسه بر کله ی ناصاف و زبرت می زنم و می گویم . کمی بایست آخر .

کوچولوی خاکی من !

گردالی نا آرام من !

این قدر نبار که اشک آدم برفی ام در آمد . این خورشید لعنتی اصلا تو را به حساب نمی آورد بین این همه رقیب  . زحل را ببین ! چه قدر زیبا شده . کمربند نقره ای دامادی اش را ببین .

مشتری با این غیرتش مگر می گذارد که خورشید تو را حتی نگاه کند ؟

کره خاکی کوچک من !

این قدر به دور این خورشید لعنتی نچرخ . این منظومه اسمش لیلی و مجنون نیست . این منظومه را به نام  خورشید زده اند . این منظومه اسمش شمسی است . نه شمسی و زمین   .

آخر تو را با این شپش های روی سرت که تند تند راه می روند و برای تنهایی ات سیگار می کشند که می خواهد ؟

آخ تنهای من !

حتی شپش های روی کله ی کچلت هم به فکر تو نیستند . به فکر چشمان آبی ات که بدجوری از این همه دود می سوزد . این دور باطل را رها کن . خورشید این روز ها بدجور سرش گرم است .

سرش داغ است . و تو را با این کله ی کچل بی مویت و آن شپش های مشغول و بی حوصله نمی بیند . من بغلت می کنم . گرمت می کنم . برایت از ابر ها شیر داغ درست می کنم .

این قدر دست هایم را دور کله ات نگه می دارم که داغ داغ شوی .

تو فقط آرام بگیر

من تمام این منظومه را به نامت می کنم. . . 

 . . . تمام این منظومه را با آن خورشید لعنتی اش

 

 

 

 

 

 

 

 

یا علی مددی 

 


[ پنج شنبه 90/10/15 ] [ 1:28 صبح ] [ فلفل ] [ نظرات () ]

می آیند همش جلوی چشمانم رژه می روند .

هی بالا و پایین می شوند . ادا در می آورند . زبان در می آورند . صورتشان را کج و کوله می کنند .

مغزم را با آن انگشتان نازکشان قلقلک می دهند . منم ، دلم هررررری می ریزد و آن ها انگار نه انگار  . انگار     نه     انگار  . . .

وقتی شعر می خوانم هم همش جلویم ادا و اصول در می آورند و بغ می کنند می نشینند گوشه ی ذهنم .

اولین کلمات شعر را که می خوانم همشان شروع می کنند به بلند شدن و سر و صدا کردن و اعتراض کردن .

شعر می گوید :" سنگین از نگفتنم . . . "

و من سرم را به شدت تکان تکان می دهم که یعنی من هم . من    نیز    هم . . . .

بعد آن ها دوباره شروع می کنند به جیغ زدن و سر و صدا کردن . یکیشان می اید جلوی چشمانم و مظلومانه می گوید ما را داری حیف کنی با این کارهایت . من که صدایش

را نمی شنوم . فقط لب خوانی می کنم . دهانش باز و بسته می شود . من از لای لب هایش حرفش را بیرون می کشم . حیف را و مارا . . . . .

آه کلمات کوچولوی من . . . . سوژه ی حرف های بی محتوای من . . . . آرام بگیرید چند لحظه . . . . آرام . . . چقدر با این کارهایتان اذیتم می کنید .

آرام نمی گیرند که تا من این کاغذ سفید را بر ندارم . تا من نشان دهم که نمی توانم . نشان دهم که می ترسم .

آخ آخ آخ . . . .

سنگین از نگفتنم و آن ها هیچ نمی فهمند  . . .

هیچ . .  .

 

 

 

 

چقدر با کاغذ و خودکار غریبه شده ام . . .

کلمات کوچولوی من . . . .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

یا علی


[ پنج شنبه 90/10/8 ] [ 11:6 عصر ] [ فلفل ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 5
بازدید دیروز: 80
کل بازدیدها: 389041