کاش که با هم باشیم
| ||
گاهی فکر می کنی که از کوه بالا می روی . استوار ترین چیزی که به عمرت دیده ای .سخت و سنگین . گاهی فکر می کنی چیزی در گلویت سنگینی می کند . چیزی که به چشم هایت فشار می آورد .به قلبت فشار می آورد . گاهی قلبت . آری درست در ناحیه ی قلبت احساس دردی می کنی که تا به حال نچشیده ای . گاهی می خواهی سرت را محکم بکوبی به دیوار یا کله ات را بگیری زیر آب سرد . یخ کنی از این همه دلگرفتگی . گاهی دوست داری تمام کاغذ های دنیا را بجوی . گاهی دوست داری باخودکار روی انگشت هایت چشم و دهان بکشی و با آن ها حرف بزنی . گاهی برای خودت نامه می نویسی . پیامچه می زنی . نظر می دهی . گاهی دوست داری به جای تمام حرف های دنیا فقط سکوت کنی . گاهی دوست داری بقیه برای تو حرف بزنند و تو فقط گوش بدهی . گاهی هم برعکس است و دوست داری فقط تو حرف بزنی و بقیه بشنوند . گاهی دوست داری بی هیچ کلامی همه ی درد دلت از چشم هایت پیدا باشد .و همه چشم هایت را واژه به واژه بخوانند . البته اگر کسی باشد که چشم بدوزد در چشمان غمگینت . گاهی تمام چیز های دوست داشتنی ات می شوند سنگ . می شوند بی ارزش . می شوند بی خیالی و به مغزت نه دلت فشار می آورند . و بعد تو دل دردی می گیری که هیچ کس نمی فهمد. هیچ کس حتی کسانی که می دانستی همه چیز را می فهمند . همه چیز غیر از دل درد های عجیب مجازی تو . گاهی خسته می شوی از همه چیز و از همه کس . گاهی تو همه را خسته می کنی . گاهی تو همه را کلافه می کنی و خودت غم باد می گیری از این همه کلافکی . گاهی برای همه گاهی گاهی می کنی و هیچ کس نمی فهمد این گاهی های تو را که گه گاهی به سراغت می اید . گه گاهی که گاهی تو را تا مرگ می برد . مرگ یعنی تو خاموش شوی . مرگ یعنی تو صامت شوی . مثل دیوار . مثل در . مثل کاغذ . مثل مجسمه . بله مجسمه . مرگ تو را می کند مجسمه ی سنگی . و گاهی هم مجسمه ای از خاکستر . کافیست فوتش کنی . محکم فوتش کنی . نابودی قشنگی نیست . فوت شوی و دیگر چیزی از تو نماند . آن وقت است می بینی که گاه گاهی ما آدم ها هم چه قدر خاموش نابود می شویم . ساکت و بی صدا . سبک . مثل خاکستر . و گاهی غریبه می شوی با هر که آشناست . و گاهی تنها می شوی بین جمع . گاهی نیست می شوی در عین هستی . دو تا می شوی . دو دل می شوی . دو فکر می شوی . دو قطب می شوی . دوباره می شوی . دوباره می شوی . . . . دوباره می شوی . . . . دوباره می شوی . . . .
یا زینب . . .
[ سه شنبه 90/6/15 ] [ 10:53 عصر ] [ فلفل ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |