کاش که با هم باشیم
| ||
بر روی آرامگاهم بنویسید : آن قدر انتظار کشید تا مرد . آن قدر به در چشم دوخت تا مرد. آن قدر به او گفتند منتظر تا مرد. آن قدر نشست یک جا و غصه ی نیامدنش را خورد تا مرد. آن قدر غم انتظارش را به رخ کشید تا مرد. آن قدر غصه ی اشک هایش را خورد تا مرد. آن قدر به فکر نوکری بود تا مرد. آن قدر عاشقی کرد تا مرد . آن قدر مهدی مهدی کرد تا مرد. آن قدر زمان را مانند خاکی بر سرش ریخت تا مرد . و آن قدر جمعه ها را یکی یکی شمرد تا . . . مرد.
عجل لولیک الفرج عجل
پینوشت دو (خطاب به خانوم صادقی معلم عزیز کامپیوتر ) : متن برای فرهنگی در پست های قبلی است. (متن بارانی ترین بارانی ها)
[ جمعه 89/8/21 ] [ 4:47 عصر ] [ فلفل ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |