کاش که با هم باشیم
| ||
بغلش کردم. بوسیدمش . از ته دل . لبانم نمناک شد . یخ کرد . یعنی اول یخ کرد و بعد نمناک شد . دستم را روی سرش کشیدم . کچل بود . فندق چشمانش را نوازش کردم . و نخ قرمز لبانش را صاف و صوف کردم. دلم برایش تنگ می شد . می ترسیدم دیگر نباشد . عروسک یخی من . شالم را دور گردنش نداختم . دماغ نارنجی اش را قلقلک دادم . اشک روی لپ هایش قندیل بست . نمی خواست تنها بماند در این شب برفی . . . . ولی چه کنم که من مثل او آدمِ برفی نیستم. من آدمم و فقط یک برفی از او کمترم . دوباره، بوسیدمش . از ته دل . لبانم نمناک شد . یخ کرد . یعنی اول یخ کرد و بعد نمناک شد . تنهایش گذاشتم و دیگر نخواستم ببینم که قندیل اشک هایش زیر پایش ریخته. آخ . عروسک برفی من .
یا زهرا [ یکشنبه 89/10/26 ] [ 10:33 عصر ] [ فلفل ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |