کاش که با هم باشیم
| ||
به مخم می زنم . محکم می زنم تا تکانی به خودش بدهد . از اغما بیرون بیاید . به مخم می زنم تا حرکتی بکند . به مخم می زنم تا خیالم را بیدار کنم . می خواهم برای این دنیا مفید باشم . با مخم . با همانی که به آن می زنم تا . . . تکانی به خودش بدهد . همانی که در اغماست . همان . مخم تازگی ها خودکار شده . اتوماتیک عمل می کند . بدون این که من از او چیزی بخواهم . و شاید به این می گویند روزمرگی مزمن . آشغال دانی مخم پر شده از خزعبلات و شعار و حرف های بیخود . به یک خانه تکانی هدفمند نیاز دارم . می ترسم از دست بدهمش . اگر فشارش ندهم . تکانش ندهم . اگر آشغال دانی اش را خالی نکنم . می ترسم از دستش بدهم . و اسمم را بگذارند بی مخ . به مخم می زنم . فشارش می دهم .تکانش هم .
خسته از با مخی . . . . .
یا علی
[ یکشنبه 89/11/3 ] [ 10:10 عصر ] [ فلفل ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |